عباس صفاری؛ جریان‌آفرین ادبی در غربت

عباس صفاری؛ جریان‌آفرین ادبی در غربت

اخبار کشاورزی که در 8 بهمن 1399

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، عباس صفاری، شاعر، مترجم و محقق و ترانه‌سرا در سال ۱۳۳۰ در شهر یزد چشم به جهان گشود. دوران کودکی او تا هفت‌سالگی در این شهر سپری شد و پس از آن به همراه خانواده‌اش به تهران آمد. او سربازی را در بلوچستان گذراند و پس از سربازی به استخدام بهداری اداره راه درآمد و در مناطق دور افتاده‌ای مانند دشت مغان و بندر جاسک مشغول به کار شد.

سرودن ترانه اسیر شب برای فرهاد

عباس صفاری کار خود را با سرودن ترانه‌هایی برای خوانندگان پاپ آغاز کرد. علاقه‌مندان به موسیقی پاپ ایرانی ترانه اسیر شب یا جغد بارون خورده عباس صفاری را با صدای فرهاد مهراد به یاد دارند.

او در سال ۱۳۵۴ به لندن رفت و پس از دو سال به آمریکا نقل مکان کرد و در رشته‌ گرافیک و تبلیغات به تحصیل پرداخت. پس از آن تحصیلاتش را در رشته‌ هنرهای تجسمی در دانشگاه ایالتی لانگ‌بیچ ادامه داد، ازدواج کرد و صاحب دو فرزند دختر شد.

عباس صفاری در رشته هنرهای تجسمی دانشگاه ایالتی کالیفرنیا، لانگ بیچ تحصیل کرد. اما پیش از گرفتن مدرک، ترک تحصیل کرده و به کار آزاد روی آورد. کارنامه ادبی-هنری او با شعر و ترانه آغاز و با طراحی و نقاشی ادامه یافت.

نخستین مجموعه شعر او با نام در ملتقای دست و سیب در سال ۱۹۹۲ (سال ۱۳۷۱ شمسی) در کالیفرنیا چاپ شد که جایزه ادبی باران را برای بهترین مجموعه شعر چاپ خارج از کشور در آن سال به خود اختصاص داد. او پس از انتشار کتاب‌های شعر خود تلاش کرد بیشتر به ایران سفر کند. سومین مجموعه شعرش را با نام دوربین قدیمی و اشعار دیگر در تهران منتشر کرد و همان سال جایزه شعر امروز ایران (کارنامه) به آن تعلق گرفت.

پس از موفقیت دوربین قدیمی، به توصیه مجید روشنگر همکاری با انتشارات مروارید را آغاز کرد، ناشری که به دلیل انتشار اشعار شعرای معاصر نام‌آشنای اصحاب فرهنگ و هنر است. حاصل این همکاری پنج مجموعه شعر و سه کتاب برگردان شعر بود. دفتر کبریت خیس یکی از همین دفاتر است.

شعرهای عباس صفاری به چند زبان از جمله انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، اسپانیائی، عربی و کردی برگردان شده‌اند. مجله فرانسوی زبان تهران ریویو در یکی از شماره‌های خود بخش ادبیاتش را به معرفی و برگردان اشعار او اختصاص داده‌است.

صفاری در کنار کار شعر و ترجمه، به ساختن چوب‌نگاره و چاپ دستی آن با پرس‌های ساخت دست می‌پرداخت. به گفته شمس لنگرودی، شاعری که دوستی صمیمانه‌ای با صفاری داشت، صفاری چندسالی مشغول نوعی نقاشی روی چوب، شیشه و … بود و تصمیم داشت بعدا نمایشگاهی برگزار کند که این فعالیتش ناتمام ماند.

شاعری حرفه‌ای، کارکشته و استخوان خرد کرده

فیض شریفی، شاعر، نویسنده و منتقد در یادداشت اختصاصی برای گروه فرهنگی ایرنا نوشت، صفاری را شاعری حرفه‌ای، کارکشته و استخوان خرد کرده خوانده است.

 او ادامه داد: عباس صفاری را از دفتر شعر دوربین قدیمی و اشعار دیگر می شناختم. او با این کار جایزه ی شعر کارنامه را ربود. بعد از آن هم کبریت خیس را سرود. این هم گل کرد. رفت چاپ هیجدهم، باز هم جایزه گرفت. هرچند من به تمام جوایز دنیا مشکوک ام اما وقتی کبریت خیس و بعد خنده بر برف  یا در برف را خواندم فهمیدم که با یک شاعر حرفه ای و کارکشته و استخوان خرد کرده، رو به رو شده ام. خنده بر برف اش شکیل تر و ساختارمند تر بود. یعنی زبان گفتار و عاطفه اش نسبت به  کبریت خیس کم تر بود. هر شاعری انگار در دفتری خودش را خالی می کند و در دفترهای دیگر کم می آورد.

به گفته فیض شریفی شاعران و نویسندگانی که کوچ اجباری و یا اختیاری به دیار دیگری دارند عمدتا بعد از مدتی به جای شعر گفتن و داستان نوشتن به خاطرات و خطرات دوران جوانی برمی گردند. عباس صفاری اما از این لون نبود. او دائما در حال شکار بود چه در ینگه ی دنیا و چه در ایران.

تلفیق خاطرات سنتی یزد با زندگی مدرن

حافظ موسوی، شاعر و از دوستان عباس صفاری در مصاحبه‌ای درباره این شاعر تازه درگذشته گفته است: صفاری آدمی بسیار صادق و صمیمی‌ بود و آن‌چه را از زندگی خود در غرب برداشت می‌کرد، در شعرهایش آشکار بود. همواره ته‌مایه‌ای از خاطرات و یادهایش از زندگی در ایران و یزد و سنت‌های ایران و تلفیق این‌ها با زندگی مدرن در آمریکا (تجربه‌های انسان ایرانی مهاجر) را در شعرهایش داشت. 

مخالفت با عنوان ساده نویسی

بسیاری او را متعلق به جریان ساده نویسی در شعر می‌دانستند اما خودش مخالف این عنوان بود و آن را «بی مسما» می‌دانست. او معتقد بود ضرورت دارد نام گذاری جدیدی برای این ژانر شعری صورت گیرد. چون استفاده از عنوان ساده نویسی به تقلیل شعر می انجامد و ارزش آن را به کاری دم دستی پایین می‌آورد.

صفاری در مصاحبه‌ با رسانه‌ای گفته بود: گمان من در هیچ دوره ای از ادبیات ما از هیچ سبک و ژانری آن قدر سوء استفاده نشده که از این سبک ساده نویسی. دلیلش هم روشن است. یک جوانی که می خواهد سری توی سرها در بیاورد یا راه میان بر بزند می تواند خاطره ساده یا درددلی را به صورت شعر تقطیع کند و اسمش را هم بگذارد ساده نویسی. یکی از دلایلی که موافق تغییر عنوان این ژانر هستم همین ظاهر گول زننده آن است. او اعتقاد داشت  نکات ضعف این عنوان برای توصیف یک ژانر شعری بیش از نکات مثبت آن است.

عباس صفاری، شاعر خوش‌ذوق ایرانی، یکی از آن چهارهزار و ۲۰۵ نفری بود که بامداد سه شنبه (هفتم بهمن) به وقت تهران بعد از مدتی تحمل بیماری کرونا در بیمارستانی در کالیفرنیای آمریکا درگذشت و شعرهای ناگفته‌اش را با خود به سرای باقی برد.  

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *